مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart40 40
#Part40
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
ـ کیـ .. کیهان ...
نعره کشید و صداش سرتا سر سالن شرکت پیچید : مرگ و کیهان ، می گم این چیه ؟
ـ هیـ .. هیچی...
میز رو دور زد Ùˆ من هم جهت مواÙقش دور زدم . Ù…ÛŒ ترسیدم ØŒ مثل سگ از کیهان Ù…ÛŒ ترسیدم در عینه عشقی Ú©Ù‡ بهش داشتم .
ـ وایسا سرجات تا اینجا رو روی سرت خراب نکردم .
Ù€ بذ ... بذار ... من ... من ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒ دم ...
Ù€ تو Ú¯* Ù‡ Ù…ÛŒ خوری ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯ÛŒ ØŒ آتیشت Ù…ÛŒ زنم آذین ...
میزم رو Ù…ØÚ©Ù… هل داد Ú©Ù‡ به دیوار سمت دیگه ÛŒ اتاق خورد Ùˆ من از ترس گوشه ÛŒ دیوار ایستاده Ùˆ چسبیده به دیوار بودم . ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دادم با دیوار یکی بشم تا اینکه به دست کیهان بیÙتم . قدم قدم جلو اومد Ùˆ با چشمای غرق خونش Ùˆ رگ های رو به انÙجارش به من نگاه Ù…ÛŒ کرد : بزرگ شدی واسه من مواد Ù…ÛŒ کشی؟
ـ غلط کردم کیهان ...
Ù€ غلط کردی ØŸ تو Ú¯* Ù‡ خوردی کثاÙت ØŒ این دÙعه هرجا Ú©Ù‡ باشه بساط پهن Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ خماریت در بره ØŸ
با صدای بلند گریه کردم Ú©Ù‡ یک قدمیم ایستاد : الان من تو رو چیکارت کنم اخه ØŸ هان ØŸ رÙتی برا من معتاد شدیLoveSara 💋✨