مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart41 41
#Part41
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
کدوم Øیوونی اینو بهت داده ØŸ هان ØŸ
جواب ندادم Ú©Ù‡ چونه Ù… رو Ùشاری داد Ùˆ بلندتر Ú¯Ùت : آدم باش جوابمو بده ...
سکوت کردم که باز پرسید : تو شرم نمیکنی ؟ اونقدر لات شدی که مواد بکشی ؟
چونه م رو رها کرد و روبه روم به دیوار تکیه داده و روی زمین نشست . پاهاش رو جمع کرده و آرنج هر دو دستش رو روی زانوهاش گذاشت و به رو به رو خیره بود .
لرزه ÛŒ بدنم بیشتر شد . نگام سمت میز رÙت . شاید مقدار Ú©Ù…ÛŒ از گرده روی میز باقی مونده بود . مهم نبود گوشه ÛŒ لبم پاره شده یا کیهان هنوز نشسته بود Ùˆ عصبی بود . مهم جونی بود Ú©Ù‡ تا لبم بالا اومده بود برای مصر٠نکردن همون پودری Ú©Ù‡ کیهان رو رو به مرز جنون برده بود .
Øتی توان ایستادن نداشتم Ùˆ چهار دست Ùˆ پا به سمت میز رÙتم Ú©Ù‡ کیهان به خودش جنبید Ùˆ بازوم رو گرÙت Ùˆ مانع شد .
ـ کجا ؟
Ù€ تو ... تـ ... تو رو خدا ... دا ... ØLoveSara 💋✨