مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart38 38
#Part38
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
با همون چهره ÛŒ نا امید Ùˆ گرÙته به زمینی Ú©Ù‡ تخم مرغ روی اون شکسته بود نگاه کردم Ùˆ Ú¯Ùتم : داشتم Ùکر Ù…ÛŒ کردم با تخم مرغم Ú†ÛŒ درست کنم Ú©Ù‡ خراب شد ...
Ù€ Øتما Ù…ÛŒ خواستی زرشک پلو با مرغ درست Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ سایر مخلÙات ...
لبخند زدم . Øتی وقتی عصبی بود هم دست از مسخره بازی بر نمی داشت . پرسیدم : Øالا تو چرا آتیشت تنده ØŸ
Ù€ هیچی ØŒ سرم کلاه رÙته ...
ـ مادر نزاییده کسی سره تو کلاه بذاره ...
ـ اون شب دو تا پسر کنار هم بودن ، من چه می دونستم که منظوره اینا این نره خره ...
با چشمای گشاد شده نگاش کردم : کی رو می گی ؟
Ù€ همین امین دیگه ØŒ مردک مزخرÙÙ‡ از دماق Ùیل اÙتاده برگشته Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ من از یکی دیگه خوشم میاد ....
جا خوردم . به روی خودم نیاوردم و پرسیدم : توام ساکت موندی ؟
Ù€ هه ØŒ Ùکر Ú©Ù† یه درصد ØŒ منم Ú¯Ùتم سگ تو روی تو نگاه Ù…ÛŒ کنه آخه قزمیت ØŸ
دهنم باز موند : تو واقعا همچین چیزی Ú¯Ùتی ØŸ
Ù€ آره ØŒ اونم Ú¯Ùت خیلی خوبه ØŒ پس تو چرا الان داری منو نگاه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ØŸ
خندیدم . بلند خندیدم . جدا خیلی با هم تÙاهم داشتن .
Ù€ مرگ ØŒ به Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ خندی ØŸ یه Ú©ÙˆÙتی بده بخورم ...
Ù€ زرشک پلو با مرغ Ùˆ سایر مخلÙاتمون شیکست ØŒ Ú†LoveSara 💋✨