مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart35 35
#Part35
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
اخمش غلیظ تر شد . اونقدری خیره ÛŒ هم بودیم بدون پلک زدن Ú©Ù‡ Ú¯Ùت : Ùقط یک ماه بعده رÙتنم باهاش ازدواج کردی ...
پوزخند زدم : چون خیلی عاشقش بودم !
ـ شر و ور نبا٠برام ، چشم نداشتی ببینیش !
Ù€ Ú†Ù‡ Ùرقی Ù…ÛŒ کنه ØŒ دنبال لاشه ÛŒ Ú†ÛŒ هستی ØŸ
ـ دنباله دلیله خریتت ...
ـ بازم به تو ربط نداره ....
ـ اون روی سگه منو بالا نیار ...
هیستریک Ùˆ عصبی خندیدم Ùˆ Ú¯Ùتم : جالبه ØŒ خیلی جالبه ..... اگه به اون روی سگتون بر نمی خوره Ù…ÛŒ تونم بپرسم دقیقا به شما Ú†Ù‡ ربطی داره ازدواج کردن Ùˆ طلاق گرÙتنم ØŸ
غرید : آذین ...
Ù€ چیه ØŸ ... آذین Ù…Ùرد .... نمی بینی واقعا Ù…Ùردم Ùˆ نشسته Ù… بالا سر تابوته خودم Ú©Ù‡ بÙهمم Ú©ÙÛŒ تموم میشه راØت شم ØŸ گذاشتی رÙتی منه بدبختم شدم بارکÙØ´ خاطره هات Øالا برگشتی Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ چرا ال شده چرا بل شده ØŸ
Ù€ یه ماه بعده رÙتنم عروس شدی ....
Ù€ من اگه Ù…ÛŒ خواستم همون موقع هم Ú©Ù‡ بودی Ù…ÛŒ تونستم عروس شم ØŒ ÙLoveSara 💋✨