مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart32 32
#Part32
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
پوزخند زدم Ùˆ سلÙون روی کاسه ÛŒ سالاد رو کشیدم . آیدین Ú¯Ùته بود نباید وقتی خواستگارا میان جلوی چشم باشم .
ـ مسخره بازی نیست و واقعیته .
ـ آذ ...
صدای زنگ Ø¢ÛŒÙون رو شنیدم Ú©Ù‡ آیدین تند وارد شد : ول Ú©Ù† دیگه بقیه رو ... برو از اینجا ØŒ سپهر بیا مهمونا اومدن ...
سپهر پوÙÛŒ کشید Ùˆ آیدین از در بیرون رÙت . دستکش های دستم رو در آوردم Ùˆ Ú¯Ùتم : دیدی قدیم با قدیم Ù…Ùرده ØŸ تو دنبال نبشه قبر نباش ... خصوصا وقتی برام غریبه ای !
در پشتی آشپزخونه رو باز کردم . صدای سلام Ùˆ اØوال پرسی ها رو Ù…ÛŒ شنیدم . Ú©Ù… Ú©Ù… صداها خوابید . از گوشه ÛŒ راه باریکه ÛŒ باغچه ÛŒ خونه به سمت اتاقک خودم Ù…ÛŒ رÙتم Ú©Ù‡ صدای کسی رو شنیدم : پس کوشی تو ØŸ
صدایی Ú©Ù‡ سعی Ù…ÛŒ کرد آروم Øر٠بزنه تا کسی نشنوه . یه صدای نا آشنا اونم ØLoveSara 💋✨