مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart34 34
#Part34
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
همکارا به سمتم برگشتن Ùˆ صدای مینو رو شنیدم : Øالت خوبه ØŸ
Ú¯Ù†Ú¯ نگاش کردم Ú©Ù‡ در اتاق تند باز شد . با دیدن کیهان Ùˆ شناسنامه ای با جلد قرمز Ú©Ù‡ توی دستش بود Øس کردم دست Ùˆ پام بی Øس شد . همه با تعجب نگاش Ù…ÛŒ کردن . نگاهه کیهان به سمت من بود Ùˆ Ú¯Ùت : همه بیرون ...
خودم رو به Ù†Ùهمی زدم Ùˆ اولین Ù†Ùری بودم Ú©Ù‡ از پشت میز دور زدم برای بیرون رÙتن Ú©Ù‡ با صدای Øرصی Ú¯Ùت : شما نه ØŒ بقیه ....
ته دلم خالی شد . همکارا هر کدوم با تعجب تک تک از اتاق بیرون رÙتن Ú©Ù‡ کیهان به سمت در رÙت Ùˆ اونو Ù…ØÚ©Ù… به هم کوبید . از جا پریدم Ú©Ù‡ به سمتم برگشت . با چشمای ریز شده نگام Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ با لکنت Ú¯Ùتم : نـ ... نمیگی این کارا ... این کارا تو شرکت درست نیست ØŸ
Ù€ Ùقط دهنت رو ببند . خب ØŸ
ـ کیهان ...
عصبی دستش رو بالا آورد Ùˆ شناسنامه رو به صورتم کوبید Ùˆ شناسنامه روی زمین اÙتاد . آب دهنم رو قورت دادم Ùˆ نگاش کردم ... Ú¯Ùته بودم همونقدر Ú©Ù‡ برام عزیزه صدها برابره خودش ØŒ عصبانیتش برام ترسناکÙLoveSara 💋✨