مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart33 33
#Part33
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
جا خورد : تو دختره این خانواده ای ؟
Ù€ Øالا هرکی ØŸ Ùرقش چیه ØŸ جوابه منو بده ...
Ù€ Ùرق داره دیگه ØŒ اگه تو اونی باشی Ú©Ù‡ بخوان من بیام خواستگاریش خب مبارکه !
مسخره میکرد ... با چشمای گشاد شده نگاش کردم : مسخره بازی در نیار Ú¯Ùتم ØŒ جوابه منو بده ...
Ù€ Ù†Ú† ... به اون کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پرستی راست Ù…ÛŒ Ú¯Ù… ... اصلا همینجا اعلام Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ من ازت خوشم اومده ØŒ به گوره بابامم خندیدم Ú¯Ùتم داییم بیاد مراسم رو به هم بزنه !
جا خوردم . پسره ÛŒ پررو ... یک قدم بینمون رو پر کردم Ùˆ زل زدم به چشماش : وای به Øالت خواهرمو اذیت Ú©Ù†ÛŒ !
اونم به چشمام زل زد : سگه چشمات رو ببند . بد گرÙته منو ...
خشکم زد . هر دو به هم خیره بودیم . آیدا نباید شکست Ù…ÛŒ خورد . آیدا اگه امین رو ندیده پس عاشقه Ú©ÛŒ شده ØŸ یه جای کار Ù…ÛŒ لنگید . Ú©Ù… آوردم Ùˆ قدمی عقب رÙتم : آیدا رو اذیت Ù†Ú©Ù† !
لبخند زد : مگه مردم آزارم آذین بانو ؟
ـ خواستگاری رو به هم نریز !
میخکوب چشمام شد Ùˆ Ú¯Ùت : قول نمی دم اگه عروسش تو نباشی به همش نزنم .
ـ خواهش می کنم !!!
ـ من بی علاقه کسی رو انتخاب نمی کنم ...
Ù€ من هیچوقت نمی تونم اÙLoveSara 💋✨