مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart13 13
#Part13
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
چشمک زد : به چشم برادری منتها نا برادری هم Ú©Ù‡ باشه یه نظر Øلاله !
ـ آیدا تو اصلا پسره رو می شناسی ؟
از جا بلند شد Ùˆ کت Ùˆ شلوار به بغل به منی Ú©Ù‡ نشسته بودم نگاه کرد : Ú†ÛŒ رو بشناسم ØŸ خوشگل نیست Ú©Ù‡ هست ØŒ مایه دار نیست Ú©Ù‡ هست ØŒ از همه ÛŒ اینا مهم تر با شخصیته . تو Ùکر Ú©Ù† یه درصد یه همچین موردی گذشته ÛŒ پاکی داشته باشه . این جور آدما خودشون هم بخوان پاک باشن مگسای اطرا٠نمی ذارن بنابراین من توقع ندارم با این شرایطی Ú©Ù‡ داره گذشته ÛŒ پاکی داشته باشه ØŒ یارو یه مرد جذابه Ùˆ واقعا به چشم میاد ØŒ قدیسه یا کشیشه برتر نیست Ú©Ù‡ ! گذشته Ø´ ماله خودش از الان به بعدش ماله من .... دیگه مشکل کجاس ØŸ هوم ØŸ
بی Ùایده بود بØØ« کردن با کله شقی مثل آیدا ØŒ انگار این بار Øسابی گلوش گیر کرده بود به دیوار پشت سرم تکیه دادم : Øالا Ù…Ú¯Ù‡ Ú†ÛŒ داره Ú©Ù‡ انقدر جون میدی براش ØŸ
آیدا با هیجان جلو اومد Ùˆ Ú¯Ùت : به خدا نمی دونی چطور لاله انگشت به دهن مونده بود . اصلا باورش نمیشد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم اومده خواستگاریه من ... Øالا لاله به درک به خدا اگه مژده زنه آیدین رو میدیدی ØŒ شوهر نداشت همون شب وا Ù…ÛŒ داد به یارو ....
پو٠بی Øوصله ای کشیدم Ùˆ Ú¯Ùتم : خود دانی .... Ú©ÙÛŒ میان خواستLoveSara 💋✨