مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart2ª 2
#Part2
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
برای خاموش کردنش به سمت دیگه ÛŒ باغ Ù…ÛŒ رÙتم زیر لب غر Ù…ÛŒ زدم : آخه کدوم مغز متÙکری کتابخونه Ù…ÛŒ سازه گوشه ÛŒ Øیاط خونه Ø´ ØŸ ... به خدا توام نوبرشی اØمد خان !
دو سه قدمی مونده بود تا به کتابخونه برسم . اما صبر کردم ، صدای پچ پچ کنجکاویم رو بیشتر می کرد خصوصا که لابه لای این پچ پچ مرموز اسم خودم رو شنیدم . نیازی به قایم شدن نبود صدا ها رو به خوبی می شنیدم و می شناختم .
Ù€ Øساب دو دو چارتات ریخته به هم ØŸ نمی Ùهمی این معامله صد در صد سوده ØŸ
صدای Ù†Øس کیومرث بود Ùˆ بیشتر مشتاق شدم برای شنیدن ادامه ÛŒ مکالمه Ø´ ....
اØمد Ù€ هیچ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú†ÛŒ داری Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ ØŸ داری راجع به آذین Øر٠می زنی ....
Ù€ خودم خوب Ù…ÛŒ Ùهمم Ú†ÛŒ دارم Ù…ÛŒ Ú¯Ù… ØŒ Ùکرش رو بکن بعد از اون همه آبروریزی یکی پیدا شده Ù…ÛŒ خوادش ØŒ تو خوش Øال نیستی Ú©Ù‡ شرش Ú©Ù… Ù…ÛŒ شه ØŸ
Ù€ آره ØŒ خوشØال Ù…ÛŒ شم ولی نه با یکی Ú©Ù‡ دو سال از خودم بزرگ تره !
صدای بابا هزار بار توی سرم پیچید . دوسال ØŸ!ØŸ دوسال بزرگ تر ؟؟؟ دستم رو به دیوار کنارم تکیه دادم . کیومرث من رو لقمه گرÙته بود برای کسی Ú©Ù‡ دو سال از بابام بزرگ تر بود ØŒ این مرد همه عمرش به همه ÛŒ داشته هاش به چشم سود Ùˆ تجارت نگاه کرده .
خیلی عجیب بود ولی دلم رو خوش کردم Ú©Ù‡ شاید اØمد خان یه تو دهنی به دهنه گشادش بزنه Ùˆ بگه لاله رو لقمه بگیر برای اون پیری Ú©Ù‡ دنبال معرکه گیریه ! اما اØمد خان خیلی وقت بود Ú©Ù‡ دور آذینش رو خط کشیده بود . Ú¯Ùته بود دو تا بچه بیشتر نداره Ùˆ خبر نداشت از منی Ú©Ù‡ Ú†ÛŒ کشیدم !
کیومرث Ù€ تو Ùکر کردی چون میعاد Ú¯Ùته آذینم دست از پا خطا نمی کنه Ú©Ù‡ Ùرستادیش یه اتاق گوشه ÛŒ Øیاط Ú©Ù‡ مثلا نندازی بیرون تا گنده کثاÙت کاری هاش بیشتر از این پخش نشه ØŸ بابا یارو خودش از همه چیز خبر داره ...
صدای گرÙته LoveSara 💋✨