مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart4ª 4
#Part4
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
Øالت خوبه ØŸ
به سمت میترا برگشتم . من Øالم همه چیز بود به جز خوب .... سری تکون دادم Ùˆ از دÙتر بیرون زدم ...
*
آخرین تابلو رو هم بین بقیه جا دادم . Ù…ÛŒ خواستم به تابلوی کناری نگاه نکنم . اما شبیه بیماری شده بودم Ú©Ù‡ از غذایی منع Ù…ÛŒ شه ØŒ اما دلش ناخونک زدن Ù…ÛŒ خواد Ùˆ من نگاهه لعنتیم اصلا منØر٠نمی شد Ùˆ بدتر خیره Ù…ÛŒ شدم به این تک چشم سیاهی Ú©Ù‡ روزگارم رو سیاه رنگ زده بود . ØاÙظه Ù… ایراد پیدا کرده بود اما جذبه ÛŒ این نگاه از یادم نمی رÙت ØŒ Øتی بین این همه هیاهو !
Ú¯Ùته بود دوسم داره ØŒ از جنس همون دوست داشتنایی Ú©Ù‡ کسی بلد نیست ØŒ Ú¯Ùته بود خوب نیست این همه دل بستگی Ùˆ این Ú©Ù‡ چال روی لپ های من Øاله دلش رو خوب Ù…ÛŒ کنه ! واقعا خوب نبود ... اما قسمت بدترینه آن ØŒ وابستگی به همین جمله های Ú©Ù… Ùˆ بیش رمانتیک بود Ú©Ù‡ یکی از اونا برای لبخند تا آخر روزم کاÙÛŒ بود ....
هیچ عشقی شبیه عشق اول نیست Ùˆ قشنگ تر اینکه همون عشق ØŒ آخرین عشق هم باشه . قشنگ تر ØŸ اینکه بعد از این همه اتÙاق هنوز هم انتهایی ترین انتهای ویرونه های دلت Ùˆ پیریه تو اوج جوونی بازم نگاهت دو دو بزنه برای دیدن کسی Ú©Ù‡ نیست ! به نظرم اصلا قشنگ نیست Ùˆ Ùقط یه Øماقت جبران ناپذیره Ùˆ اینکه این Øماقت رو دوست داری Ùˆ به بهای تموم روزای باقی مونده از عمرت تموم میشه !
همونطور ایستادم Ùˆ به تابلو ها نگاه میکردم به اینکه Øماقت Ú©Ù‡ شاخ Ùˆ دم نداشت .... صدای دراومد . عقب رو نگاه کردم Ú©Ù‡ سر Ùˆ کله ÛŒ آیدا پیدا شد : سلام علیکم !
هر طور Øساب Ù…ÛŒ کردم آخرین باری Ú©Ù‡ آیدا عاقلانه رÙتار کرده بود یادم نمی اومد . Ù†Ùس عمیقی کشیدم : علیکه سلام ØŒ طویله نیست !
Ù€ Ø´Ú© دارم خب ØŒ اخه یه گاو داره باهام Øر٠می زنه !
پوÙÛŒ کشیدم Ùˆ به سمت سه LoveSara 💋✨