کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🐬 پاPart7ª 7
#Part7

📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

وارد شدم و سپهر رو دیدم . وسط اتاق ایستاده بود و با همون ذوق سابق به تابلوهام چشم دوخته بود : هنوزم استادی ...
لبخند زدم : چرا نمی شینی ؟
ـ چقدر نقلی و قشنگ ....
بی شک سپهر از همه چیز خبر داشت ، چقدر خوب که بلد بود به روم نیاره و من حجم این همه خجالتم رو می تونستم جایی توی وجودم پنهون کنم . به سمت آشپزخونه به راه افتادم و پرسیدم : چای ، نسکافه ؟
ـ آب !
لبخند زدم و از یخچال کوچک گوشه ی اتاق بطری آب رو بیرون آورده و همراه لیوان به سمتش بردم و مقابلش روی دو زانو نشستم که نگاهش یه تابلو رو نشونه رفت : چقدر طبیعی ...
نگاهش رو تعقیب کردم . به سمت چشمی که طراحی کرده بودم ختم شد . من این چشم رو از نزدیک دیده بودم ، مگه می شد که طبیعی نباشه ؟ لبخند بیخودی زدم و باز به سمتش برگشتم : مگه مهمونی نداشتی ؟ برگزار نشد ؟
خندید : چرا ، الانم در حال برگزاریه ... یه جورایی پیچوندم !
جا خورده و با چشمای گشاد شده گفتم : پیچوندی ؟
ـ بعله ، خانواده ی محترم جناب عالی هم حضور دارن .
ـ و... ولی ، یعنی چی ؟ پس اینجا چیکار داری ؟
به چشمام خیره شد و جواب داد : گفتم خانواده ت اونجا بودن ، تو که نبودی ! بودی ؟
ـ سپهر ...
ـ گشنمه ، جماعتی رو کاشتم اومدم اینجا تحویل نمی گیری ؟
پراسترس LoveSara 💋✨

  کلمات کلیدی: Part7
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: