مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart441 441
#Part441
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
سمیه ـ شهباز سارا الان کلاس زبانش تموم می شه ها ، ببین چقدر بهت می گم ...
مهتاب ـ شهباز تو میری یا خودم برم دوتاشون رو بیارم ؟
توØید Ù€ پس شهباز چیکاره س ØŸ
شهباز ـ من اون دختر زبون درازه تو رو نمیارم .
مهتاب ـ الهی دورش بگردم ، چطور دلت میاد ؟
صبر نمیکنم Ú©Ù‡ به ØرÙاشون گوش کنم . وارد مجتمع Ù…ÛŒ شم . طبق ÛŒ سوم من ساکن هستم . پیامم به دنبالم میاد Ùˆ همزمان میگه : نمی خواد خودت رو زØمت بدی ...
Ù€ زØمت نداره ØŒ بذار برم کی٠پولم رو بردارم . میریم هتل دیگه .
Ù€ Ù…ÛŒ Ùهمم Ú©Ù‡ امروز Øال نداری ...
صبر میکنم و مقابلش می ایستم . لبخند خسته ای می زنم : من خوبم بچه !
Ù€ لامصب ØŒ من امروز ترÙیع گرÙتم باز Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ بچه ØŸ
ـ الهی من دورت بگردم تو همیشه بچه ی آبجی یاس می مونی ...
بهش پشت کرده و به سمت آسانسور میرم که صدا میزنه : یاسی ...
دلم هری میریزه . هنوز بعد از این همه سال عادLoveSara 💋✨