کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🔥 پاPart439 439
#Part439

📒 رمان " تب دلهره " 💞💋

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️

************
صدای کشیده شدن پرده رو می شنوم و تابیده شدن نور خورشید چشمام رو میزنه . مهتاب امروز از صبح تا الانی که دمه ظهره بیشتر از چهار بار سینی هایی که هربار از غذاهای مختلف پر کرده رو به اتاق شاهرخ آورده ، تا شاید بعد از دوماه ، بعد از اون همه شیون و نا امیدی ، بعد از رفتن شاهرخ و شوک بزرگی که امروز به همه ی ما وارد شده بود کمی خودم رو تقویت کنم . اما من مُردم و همه ی اونا اینو میدونن .
با لبخندی نمایشی جلو میاد و لبه ی تخت میشینه .
ـ عزیز گفت که تو قیمه بادمجون دوست داری ، ببین برات درست کردم ، باید بخوری خانوم خانوما ...
بی حس نگاش میکنم : من شاهرخم دوست داشتم ، اونم برام میاری ؟
اشکش روی گونه ش سُر میخوره و میگه : قسمته منو تو قسمته بدیه ، بساز خواهری !
یاسین رو به روم آورده . پلک زدم که قطره اشکم ریخت . این بار در باز شده وسمیه وارد شد : وا ، تو اومدی اینو آروم کنی خودت آب غوره گرفتی ؟
مهتاب از جا بلند میشه و به سمت پنجره میره . سمیه جاش رو پر میکنه و با دلسوزی خواهرانه ای میگه : عزیز دق کرد اون پایین دختر خوب .
ـ من شاهرخ رو می خوام .
سمیه گرفته جواب میده : اونم دوست داشت تو خوشبLoveSara 💋✨

  کلمات کلیدی: Part439
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: